Monday 7 September 2009

1 September 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه




************

1 September 2009




Tuesday 14 July 2009

7 July 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه

************
Part 1


Part 2

Friday 10 July 2009

25June 2009



از انتخاب تا انقلاب؟


رویدادهایی را که این ایام در روزهای نیمه دوم ژوئن 2009 در ایران جریان دارد، شماری از ناظران سیاسی در داخل و خارج ایران، یک انقلاب دانسته‌اند که سی سال پس از انقلاب اسلامی سال 1979 در ایران رخ می‌دهد؛ انقلابی که این بار، نه از نوع انقلاب‌های کلاسیک قرن بیستم در جهان رخ داد، بلکه انقلابی از نوع انقلاب‌های مخملی و رنگین که از سال‌های پایانی قرن گذشته در برخی کشورهای وابسته به شوروی سابق شاهد آن بوده‌ایم.
این نظریه از برخی جهات می‌تواند درست باشد از جمله با توجه به این که مردم ـ و شاید باید گفت بخش بزرگی از مردم ـ خواهان تغییر هستند و این خواست را در جنبش و حرکتی اعتراضی و بدور از خشونت و خروشی مدنی و متمدنانه به ظهور رسانده و برای رسیدن به این خواسته، درصدد تغییر رئیس جمهوری و کنار گذاشتن محمود احمدی‌نژاد رئیس جمهوری جنجالی چهار ساله گذشته برآمده‌اند. امّا با تأملی بیشتر در عمق مسائل ایران به این نتیجه می‌رسیم که آنچه را تا‌کنون روی داده نمی‌توان کاملاً مشابه با انقلاب‌های رنگین دانست زیرا به لحاظ ساختاری که حکومت اسلامی ایران دارد، از آن جا که به خلاف حکومت‌های جمهوری معمول و شناخته شده، رئیس جمهوری دارای بالاترین پایگاه سیاسی در حکومت نیست، و با تغییر او نمی‌توان انتظار تغییرات اساسی در نظام دینی ایران را داشت، لذا تعبیر صحیح‌تر آن است که حرکتی را که بعد از سرکوب خشونت‌بار متقاضیان برکناری رئیس جمهوری کنونی در حال شکل‌گیری است ـ و هدف آن تغییر در سختار نظام و برکناری ولی فقیه است ـ آغاز یک انقلاب مدنی بدانیم که در ماههای آینده باید تشکیلات و رهبران متناسب خود را پیدا کند.
این ارتقاء خواست‌های مردم از تغییر رئیس جمهوری به تغییر ساختار و کنار گذاشتن ولی فقیه و تئوری ولایت را، در واقع خود دستگاه حاکمه موجب گشته؛ یا دست کم جلو انداخته است.
سیاست و عملکرد محمود احمدی‌نژاد که چهار سال قبل با شعار احیاء ارزش‌های انقلاب اسلامی و عدالت اجتماعی به قدرت رسید، روابط ایران با جهان غرب و کشورهای منطقه را دچار تنش‌های شدید کرد، صدور سه قطعنامه تحریمی علیه ایران را موجب شد، و در داخل به بحران شدید اقتصادی و اجتماعی، نزاع میان نهادهای حاکم و بالا بردن درجه خصومت میان چهره‌های نظام منجر شد. با شکافی که از همان سال اول با بروز آشکار این عملکرد در جبهه اصولگرایان پدید آمد و با انتقادهای گسترده‌ای که جناح بازنده قدرت، از دولت به عمل آورد، هیچ شگفت‌آور نبود که برکناری احمدی‌نژاد و جایگزین کردن او با هر کس ـ حتی معتقدان و ملتزمان به هر ولایت فقیه که از صافی شورای نگهبان گذشته باشند ـ به خواست غالب جامعه بدل گردد.
این، یک خواست غیرطبیعی و خارج از چهارچوب‌های نظام اسلامی نبود و نیست. پس چگونه است که آیت‌الله خامنه‌ای و دستگاه حاکمه در مقابل آن واکنش نشان می‌دهند؛ مگر نه آنکه با کنار رفتن احمدی‌نژاد، فرد دیگری جای او را خواهد گرفت که به همان اندازه سرسپرده ولی فقیه است و اقتدارات و اختیارات حکومتی رهبر نیز ذره‌ای کاهش نخواهد یافت؟ دلایلی نظیر آنکه رئیس جمهوری کنونی پادو رهبر است و به همین لحاظ مورد محبت خاص اوست، و یا خامنه‌ای آنچنان در محاصره سپاه پاسداران و عوامل امنیتی است که جرأت تعویض او را ندارد، کسی را قانع نمی‌کند. اتفاقاً احمدی‌نژاد جسارت بهره‌گیری از ظرفیت‌های قانونی رئیس جمهوری را بسیار بیش از روسای جمهوری پیشین داشته و از این نظر هیچیک از رقبایش در اندازه‌های او نیستند. سپاه و نیروهای مسلح و نهادهای امنیتی نیز همچنان تحت فرماندهی مستقیم خامنه‌ای هستند و از مقام دیگری فرمان نمی‌برند. اختیار فرماندهی نیروی انتظامی را خامنه‌ای، با سه سال و نیم تاخیر، تنها شش ماه قبل به وزیر کشور دولت احمدی‌نژاد واگذار کرده است.
انگیزه حمایت بیدریغ آیت‌الله خامنه‌ای از احمدی‌نژاد را باید در وحشت و نگرانی او از متزلزل شدن پایگاه اقتدار وی به عنوان ولی فقیه و از دست رفتن قدرت بلامنازعش جستجو کرد؛ انگیزه‌ای که رهبر را تا کارگردانی آنچه «کودتای انتخاباتی» ‌نامیده شده فرو می‌کاهد. این نگرانی ناشی از دو علت عمده می‌تواند باشد:
نزاع میان وارثان آیت‌الله خمینی، روحانیونی که پس از قرن‌ها قدرت را دوباره به دست گرفته بودند، از چند سال پیش از درگذشت او آغاز شده بود. هاشمی رفسنجانی، به عنوان یک روحانی سیاسی که نفوذی بسیار بیش از خامنه‌ای داشت رقبای احتمالی از قبیل منتظری، موسوی اردبیلی و صانعی را از میدان به در و خانه نشین کرد و پس از فوت خمینی نیز آیت‌الله خامنه‌ای را به جای او نشاند. پیش از آن نیز او بود که با تقربی که نزد خمینی و دیگر روحانیون داشت، خامنه‌ای را به عضویت شورای انقلاب، امامت جمعه تهران و ریاست جمهوری رسانده بود. نفوذی را که هاشمی رفسنجانی در میان روحانیون ارشد داشته است و همچنان دارد، آیت‌الله خامنه‌ای در بین روحانیون قم و تهران هنوز نتوانسته است به دست آورد، هرچند که با بهره‌گیری از قدرت حکومتی توانسته است شبکه‌ای از روحانیون را در اطراف خود تشکیل دهد. تضعیف رفسنجانی را آیت‌الله خامنه‌ای از همان نخستین ماههای رهبری خود با پس گرفتن اختیار فرماندهی قوای مسلح که خمینی به رفسنجانی سپرده بود آغاز کرد و در جریان انتخابات مجلس ششم در دوران خاتمی بیشترین ضربه را به او وارد ساخت.
نمی‌توان پذیرفت که در حکومت اسلامی در دوره اصلاح‌طلبان، نویسندگان و مطبوعات از آنچنان آزادی برخوردار شدند که بتوانند یک مقام برجسته و پرنفوذ نظام اسلامی را تا حد کارگردان قتل‌های زنجیره‌ای و «عالیجناب سرخ‌پوش» آن هم بی‌صوابدید رهبر تنزل دهند. قلع و قمع گسترده نویسندگان و مطبوعات اندکی پس از ایجاد این رسوایی، جای تأمل دارد.
اما با این همه رفسنجانی توانست از یک سو کلیه روحانیون طیف اصلاح‌طلب را همراه با چهره‌های شاخص این طیف زیر چتر حمایتی خود متمرکز سازد و از سوی دیگر در میان روحانیون سنتی نفوذ خود را آنچنان تجدید کند که ریاست مجلس خبرگان را نیز به دست گیرد.
خامنه‌ای اگر خطری احساس می‌کند، از این بخش از روحانیون است که همگی سر نخ‌شان به دست رفسنجانی است وگرنه درمیان روحانیون جناح مقابل (اصولگرایان) شخصیتی که قابلیت دسترسی به جایگاه او را داشته باشد وجود ندارد. ارشدترین روحانی این طیف محمدتقی مصباح یزدی است که خود از ذوب شدگان خامنه‌ای است و به گفته دکتر مهدی خزعلی به هنگام باریابی، به جای دست، پای خامنه‌ای را می‌بوسد.
حضور احمدی‌نژاد در میان کاندیداهای ریاست جمهوری نهم، هدیه‌ای بود برای خامنه‌ای. او تنها کسی بود در میان کاندیداها که نه تنها به اردوگاه رفسنجانی تعلق نداشت بلکه علناً در مقابل این اردوگاه موضع خصمانه گرفته بود. تقلبی که در انتخابات دوره نهم صورت گرفت قابل انکار نیست. کروبی و رفسنجانی بر وقوع آن شهادت دادند، خامنه‌ای هم هرگز آن را انکار نکرد. رهبر رژیم آن تقلب را کارگردانی کرد تا عرصه به دست رفسنجانی یا عومل او نیفتد.
در این دوره نیز هر سه نامزد رقیب احمدی‌نژاد به اردوگاه رفسنجانی تعلق داشتنند. با این تفاوت که این بار، به رغم دوره گذشته، تمام مراکز رسمی ذینفوذ نظیر وزارت کشور، استانداری‌ها و فرمانداری‌ها دربست در اختیار احمدی‌نژاد بود. در این که در این دوره تقلب انتخاباتی به معنای معمول و شفاف صورت گرفته باشد، نمی‌توان با قاطعیت اظهار نظر کرد. امّا می‌توان آن را یک «مهندسی حساب شده» برای به پیروزی رساندن احمدی‌نژاد دانست که دست کم از دو سال قبل آغاز شده و در جریان آن دهها اقدام خلاف قانون و خلاف عرف صورت گرفته بود. تغییر وزیر کشور و نشاندن صادق محصولی، رئیس ستاد انتخاباتی احمدی‌نژاد در دوره نهم بر کرسی وزارت، تقسیم پول‌های بی‌حساب و بن کالا، توزیع برنج و آرد در میان طبقات مختلف همراه با تغییرات وسیع در استانداری‌ها و فرمانداری‌ها، بخش‌هایی از این اقدامات است. ساده‌اندیشی است اگر تصور کنیم که محمود احمدی‌نژاد بی‌اذن و اشاره رهبر، در مناظره تلویزیونی با دو رقیب پرقدرت خود، بی‌هیچ زمینه منطقی نام رفسنجانی و اعوان او را به میان کشید و رئیس مجلس خبرگان نظام را آنگونه مفتضح کرد. همین ضربه‌ای که او با اتهامات خویش علیه رؤسای قوه مجریه پیش از خود، به عملکرد سی ساله نظام وارد کرد، کافی بود تا خامنه‌ای از وی روی برگرداند.
انتشار بیانیه از پیش تهیه شده رهبر آنهم تنها دقایقی پس از آنکه وزیر کشور نتایج قطعی آراء را اعلام کرد، تائید صحت انتخابات از سوی او پیش از آنکه نظر شورای نگهبان اعلام شود و تاکید مجدد وی در خطبه‌های نماز جمعه تهران بر عدم وقوع تقلب، باز هم قبل از اعلام نظر نهایی شورا، نشانی‌های کافی برای شناختن کارگردان این «مهندسی» را به دست می‌دهد.
نامه هاشمی رفسنجانی به رهبر رژیم سه روز پیش از رأی‌گیری که به صورت «سرگشاده» انتشار یافت حکایت از آن داشت که جنگ قدرت بین این دو قطب حکومت اسلامی، آنچنان عمق و وسعت یافته که در مذاکرات و توافق‌های پشت پرده حل شدنی نیست و هنگام آن است که این نزاع به عرصه جامعه کشیده شود تا هواداران و پیروان دو بخش روحانیون حاکم رو در روی هم و در عرصه خیابان تکلیف کار را یکسره کنند. در حالی که خامنه‌ای فرمان جنگ علنی را در سخنان نماز جمعه خود داده و تمام استعدادها و توان‌ نظامی و شبه نظامی خود را به صحنه آورده، در جبهه مقابل، فرمان جنگ و گریز از سوی موسوی و کروبی صادر می‌شود، امّا خود رفسنجانی همه تلاش خود را معطوف گفتگو و رایزنی با روحانیون ارشد در قم و از جمله نمایندگان آیت‌الله سیستانی کرده است. در بحبوحه این نزاع خیابانی، رویارویی شدیدی نیز پنهانی میان این روحانیون برپاست و جسته و گریخته شنیده می‌شود که بخشی از اعضاء مجلس خبرگان، رهبری شورایی را مورد بحث و گفتگو قرار داده‌اند. بیهوده نیست که علی خامنه‌ای در خطبه‌های نماز از آمادگی خود برای شهادت سخن می‌گوید تا اذهان روشن را یادآور شود که این نزاع تا حذف کامل یکی از طرفین ادامه دارد.
دلیل دوم وحشت و نگرانی خامنه‌ای را باید در عمق خواست جامعه جستجو کرد. اگر خواست مردم به برکناری احمدی‌نژاد منحصر و محدود بود، خامنه‌ای از انجام آن استنکاف نمی‌کرد و موجب این تلاطم و بحران در جامعه نمی‌شد. او آنقدر تیزهوشی و تجربه دارد که بداند مردم خواست واقعی و نهایی خود را که انتقال حاکمیت از فرد (ولی فقیه) به جامعه (دموکراسی) است در پشت درخواست کنار گذاشتن احمدی‌نژاد پنهان کرده‌اند. و نیک می‌داند که با یک عقب‌نشینی کوچک، و گردن نهادن به تغییر احمدی‌نژاد، ناچار به عقب‌نشینی‌های بزرگتر و نهایتاً وانهادن مقام خویش و برچیدن بساط ولایت فقیه خواهد بود.
آنچه را که امروز در صحنه ایران جریان دارد جنگ بین «اسلامیت» و «جمهوریت» نظام نامیده‌اند که به عبارت صحیح‌تر می‌توان آن را جنگ بین کل نظام ولایت فقیه با «دموکراسی» خواند. این نزاع طی سال‌های طولانی ـ از نخستین سال‌های حکومت خمینی ـ در نظام فقاهتی وجود داشته و با ترفندهای گوناگون همراه با اعمال خشونت، روحانیت حاکم توانسته است رقبا را از میدان بدر کند. امّا اینک که شکاف در قبیله حاکم افتاده و حاکمان خود مشغول دریدن یکدگرند، جبهه مردمی موقعیت مناسبی به دست آورده است.

برکناری احمدی‌نژاد در این مرحله می‌توانست فرصت‌های لازم را برای شکل دادن به ساختارهای سیاسی در اختیار مردم قرار دهد تا خود را برای نبرد نهایی آماده کنند. امّا خامنه‌ای که نمی‌خواست این امکان را در دسترس دموکراسی‌خواهان قرار دهد، با سرسختی در مقابل خواست عمومی، عملاً این رویارویی را جلو انداخته است.


Sunday 31 May 2009

19 May 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه

************
05 May 2009

Tuesday 5 May 2009

05 May 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه

************
05 May 2009

Friday 1 May 2009

28 April 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه

************
28 April 2009 part 1


28 April 2009 part 2

Wednesday 29 April 2009

21 April 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه

************
21 April 2009 part 1


21 April 2009 part 2

Thursday 16 April 2009

14 April 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه

************
14 April 2009 part 1



14 April 2009 part 2

Saturday 11 April 2009

7 April 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه

************
7 April 2009 part 1


7 April 2009 part 2

Sunday 5 April 2009

31march2009


بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه

************
31 March 2009 part 1



31march2009 part 2

Thursday 26 March 2009

25 March 2009


تلاش برای عبور از جاده‌ای مسدود

ناصر محمدی

پیام نوروزی باراک اوباما به مردم ایران و رهبران نظام اسلامی را می‌توان نخستین گام رئیس جمهوری آمریکا برای حل «مسأله ایران» که مهمترین بخش از سیاست خارجی دولت وی را تشکیل می‌دهد تلقی کرد. اگر هشت سال قبل در پی حملات تروریستی 11 سپتامبر، هیأت حاکمه ایالات متحده، درصدد جلوگیری از خطر تروریسم ابتدا افغانستان و سپس عراق را، به غلط یا درست، درصدر فهرست اولویت‌های سیاست خارجی خود قرار داده بود، امروز مسأله جمهوری اسلامی و نحوه برخورد با رژیم ایران به‌درستی در اولویت قرار گرفته است. اوباما، چه دردوران مبارزات انتخاباتی و چه پس از رسیدن به مسند ریاست جمهوری، با انتقاد تلویحی ملایمی از روش جرج بوش در برابر ایران اعلام کرده بود که در مواجهه با مشکل ایران روش‌های دیپلماتیک را به کار خواهد گرفت و با رهبران جمهوری اسلامی بدون قید و شرط به گفتگو خواهد پرداخت. با این همه تدوین دستورالعمل رویکرد سیاسی تازه آمریکا به مسأله ایران که رابرت وود سخنگوی کاخ سفید نیز در سخنان اخیر خود به آن اشاره کرد نیازمند تعیین مسئولین ذیربط، از جمله دنیس‌راس به عنوان مشاور خانم کلینتون در امور ایران، و مطالعات مقدماتی بود.

پیام نوروزی اوباما که دقیقاً دو ماه پس از ورود او به کاخ سفید منتشر شد حکایت از آغاز اجرای این دستورالعمل دارد و همچنین حاکی از آن است که دولت اوباما قصد دارد با احتیاط کامل و حتی‌المقدور به صورتی کاملاً مداراجویانه و مسالمت‌آمیز در این مسیر حرکت کند. دقت در تنظیم جملات و عبارات این پیام و حتی نحوه انتشار آن نشانه همین احتیاط است و محتوای آن نیز به گونه دیگری اهمیت مسأله را برای آمریکا بیان می‌کند. این پیام همچنین تفاوتی آشکار با پیام‌های نوروزی پیشین دولت آمریکا دارد. پیام‌های بیل کلینتون زمینه‌ای کاملاً محدود داشت و تنها خطاب به ایرانیان مقیم آمریکا منتشر می‌شد. جرج بوش که حساب مردم ایران را از حساب حکومت اسلامی جدا می‌کرد و در سال 2003 رژیم ایران را «محور شرارت» لقب داد، پیام‌های نوروزی خود را صرفاً به عنوان مردم ایران منتشر می‌ساخت. امّا اوباما در پیام خود مردم ایران را در کنار رژیم اسلامی قرار داده و پیام خود را مستقیماً به «مردم ایران و رهبران جمهوری اسلامی ایران» داده است. به احتمال قوی اوباما نیز مانند بوش به این واقعیت که میان مردم ایران و حکومت مذهبی حاکم بر آن شکافی عمیق و فاصله‌ای عظیم وجود دارد واقف است، با این همه، زیرکانه خواسته است در این پیام مشروعیت جمهوری اسلامی را تلویحاً تأیید کند.

با همین انگیزه سیاسی و تکیه بر روش «دیپلماتیک» است که رئیس جمهوری جدید آمریکا در پیام خود از فرهنگ و تمدن کهن‌سال ایران سخن می‌گوید و به نقشی که ایرانیان در بسط فرهنگ و هنر و موسیقی و ادبیات داشته‌اند اشاره می‌کند و جشن نوروز را به عنوان نویدی برای یک روز نو و امیدی برای فرداهای بهتر می‌ستاید. و این هم تنها به یک تعارف سیاسی می‌ماند وگرنه کیست که نداند حکومتگران مذهبی حاکم بر ایران، بیشترین خصومت را در این سی ساله با فرهنگ و تمدن کهن ایران به ظهور رسانده‌اند.

باراک اوباما در پیام خود از مناقشات میان ایران و آمریکا که روز به روز به آن افزوده شده و از تصمیم دولت خود برای رفع کدورت‌ها و برقراری روابطی صادقانه براساس احترام متقابل و نیز حق مسلم ایران برای احراز جایگاهی مناسب در جامعه بین‌المللی سخن می‌گوید.

امّا گذشته از این تعارفات دیپلماتیک ـ که از آن به عنوان تغییر در ادبیات سیاسی کاخ سفید یاد می‌شود ـ نکته اصلی پیام اوباما آن است که رهبران جمهوری اسلامی اگر مایل به برقراری رابطه با آمریکا و حضور در صحنه بین‌المللی هستند باید بدانند که این امر با مسئولیت‌هایی نیز همراه است، و از راه ترور یا به مدد اسلحه نمی‌توانند به این هدف‌ها دست یابند.

اوباما در نهایت محافظه‌کاری و احتیاط این پیام اصلی را به گوش رهبران رژیم تهران رسانده است که تنها در صورت توقف حمایت از گروههای تروریستی و دست برداشتن از تلاش‌های اتمی است که می‌توانند انتظار آینده بهتر و روشن‌تری داشته باشند و با تهدیدی تلویحی گفته است که تنها در چنین صورتی است که ایران ـ و همسایگانش و جهان ـ در صلح و امنیت بیشتر قرار خواهند گرفت.

پیام مذکور از نظر کاخ سفید از آنچنان اهمیتی برخوردار بوده که به دستور اوباما نوار ویدیویی پیام همراه با ترجمه و زیرنویس فارسی در اختیار خبرگزاری‌ها قرار گرفته که از احتمال ترجمه‌های نارسا و تعبیرهای نادرست پیشگیری شود.

در مجموع پیام رئیس جمهوری جدید آمریکا گرچه در لحن تفاوتی آشکار با پیام‌های جرج بوش و اظهارنظرهای او دارد ولی خواسته اصلی کاخ سفید همان است که پیش از این نیز بارها مطرح شده است: ایران باید دست از فعالیت اتمی بردارد و حمایت از تروریسم را متوقف کند. اوباما پیش از این نیز ضمن تاکید بر گفتگوی بی‌قید و شرط با ایران بر این دو مسأله اشاره کرده بود ولی در تهران تمایل او برای گفتگو با رهبران جمهوری اسلامی به گونه‌ دیگری تعبیر شد. هم مقامات جمهوری اسلامی و هم تحلیل‌گران سیاسی مسأله را طوری تفسیر کردند که گویی این آمریکاست که با ظهور اوباما پی به «خطاها و تقصیرات» خود برده و برای جلوگیری از عدم النفعی که از قطع رابطه با ایران داشته قصد دارد به «تعامل» با جمهوری اسلامی و برقراری رابطه با ایران بپردازد و عمداً تغافل کردند که قطع رابطه حاصل گروگانگیری دیپلمات‌های آمریکایی ـ اولین اقدام تروریستی دولتی ـ توسط رژیم اسلامی بود و اینک هم مهم‌ترین مسأله مورد مناقشه برنامه اتمی ایران، مداخله در کشورهای منطقه از طریق تجهیز و تقویت گروههای تروریستی و مخالفت عملی و لجستیکی و تبلیغاتی با صلح خاورمیانه است و اگر هم قرار است «تعاملی» صورت گیرد لااقل در مرحله اول باید این موانع از سر راه برداشته شود. به‌سبب همین تغافل عمدی، مسؤولان نظام اعلام کردند حال که آمریکا می‌خواهد گذشته‌ها را جبران کند باید رفتار خود را تغییر دهد، نیروهای خود را از منطقه خارج کند، دست از حمایت «رژیم صهیونیستی» اسرائیل و تروریست‌ها بردارد، و از ایران رسماً عذرخواهی کند تا جمهوری اسلامی به «تعامل» با آمریکا روی موافق نشان دهد. حتی در برخی اتاق‌های دربسته تصمیم‌گیران جمهوری اسلامی صحبت از این به میان آمد که حال که اوباما پیش شرط تعلیق غنی‌سازی برای انجام گفتگو را حذف کرده، موقع آن است که حکومت ایران گفتگو را مشروط به لغو قطعنامه‌های تحریمی سازمان ملل کند.

این مسائل در دو ماهه گذشته از سوی مقامات مسئول و نیز روزنامه‌های نزدیک به گروه حاکم مطرح شده بود. با این همه برخی ناظران آن را جدی نمی‌گرفتند و تصور می‌کردند واکنش رسمی رهبران ایران به رویکرد تازه آمریکا چیز دیگری خواهد بود.

پاسخ به پیام آشتی‌جویانه باراک اوباما بسیار سریع توسط آیت‌الله خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی داده شد و فرصتی برای تعبیرها و تفسیرهایی از این دست باقی نگذاشت. سید علی خامنه‌ای ـ به عنوان تصمیم گیرنده اصلی در این رابطه ـ تنها یک روز پس از پیام اوباما و پیش از آن که احیاناً سایر مسئولین واکنشی احتمالاً موافقت‌آمیز نشان دهند پاسخ پیام رئیس جمهوری آمریکا را داد، پاسخی که نشان داد روش مسالمت‌جویانه و دیپلماتیک اوباما بعید است که راه به جایی ببرد.

هر اندازه پیام اوباما لحنی مسالمت‌آمیز داشت در عوض پاسخ خامنه‌ای بسیار شدیداللحن و خصمانه و آشتی‌ناپذیر بود. رهبر رژیم اسلامی که آن همه بر رعایت احترام در گفتار مقامات آمریکایی تاکید می‌کرد خود ذره‌ای در ادبیات اهانت‌بار مرسوم جمهوری اسلامی علیه آمریکا تغییر نداد و مجموعه‌ای از اتهامات نادرست و غیرمنطقی و مجموعه‌ای از خواست‌های غیرمنطقی‌تر را همراه با تهدیدی آشکار تحویل رئیس جمهوری آمریکا داد. خامنه‌ای که در مشهد سخن می‌گفت فهرستی طولانی از اتهامات را علیه آمریکا مطرح کرد که به گفته او طی سی سال گذشته مرتکب شده و حتی قصد ریشه کن کردن «ملت ایران» را داشته است. رهبر رژیم اسلامی در اشاره به این گفته اوباما که آمریکا دست دوستی خود را به طرف ایران دراز کرده گفت از کجا بدانیم در زیر دستکش مخملی دستی که دراز کرده‌اید دستی چدنی پنهان نشده باشد. وی حتی پیام تبریک اوباما را هم به باد تمسخر گرفت و گفت در همین پیام هم ایران را به تولید سلاح هسته‌ای و حمایت از تروریسم متهم کرده‌اند، این پیام تبریک است یا دنباله همان اتهامات؟ خامنه‌ای که موضع رسمی جمهوری اسلامی را بیان می‌کرد و به همین جهت از اوباما خواست که پیام را به درستی درک کند و برای درک درست آن ترجمه سخنان او را به مترجمان «صهیونیست» نسپارد، عملاً برای هر گونه گفتگو و بهبود رابطه با آمریکا شروط خاصی تعیین کرد. وی خطاب به اوباما گفت شما که می‌خواهید رابطه برقرار کنید آیا تغییری در رفتار خود داده‌اید؟ به خصومت با مردم ایران پایان داده‌اید، سپرده‌های ایران را آزاد کرده‌اید، تحریم‌ها را برداشته‌اید، از لجن پراکنی و تبلیغ سوء علیه ملت ایران دست برداشته‌اید، و دفاع از رژیم صهیونیستی را متوقف کرده‌اید؟

وی انجام هرگونه گفتگو و آشتی را مشروط به تغییر عینی و ملموس رفتار آمریکا در سی ساله گذشته و از جمله تغییر سیاست آمریکا در مقابل اسرائیل کرد و تهدید نمود که اگر رهبران آمریکا تغییر رفتار ندهند، سنت‌های الهی و ملت‌ها آنان را وادار به تغییر می‌کنند.

واکنش رهبران رژیم اسلامی به پیام اوباما جای تفسیر و تأویل بیشتری باقی نمی‌گذارد. شروط غیرقابل اجرایی که وی پیش پای رئیس جمهوری آمریکا گذاشته، بی‌حاصل بودن طرح گفتگوی مسالمت‌آمیز و بی‌‌قید و شرط اوباما با حکومت اسلامی را آشکار می‌سازد. جرج بوش که در سال‌های اولیه ریاست جمهوری خود مذاکراتی پنهانی با هر دو گروه محافظه‌کار و اصلاح‌طلب در جمهوری اسلامی انجام داده بود، سرانجام خشمگین از این گفتگوهای بی‌نتیجه اعلام کرد که دیگر نه با محافظه‌کاران و نه با اصلاح‌‌طلبان هیچ مذاکره‌ای نخواهد کرد. بعید نیست که اوباما خیلی زودتر به چنین نتیجه‌ای برسد.

این را هم باید در نظر داشت که به تعبیر روزنامه الشرق الاوسط لحن ملایم اوباما می‌تواند از لحن تهدیدآمیز بوش خطرناک‌تر باشد. دنیس راس که به عنوان مشاور هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا مسؤولیت پرونده ایران را هم به عهده دارد، در دستورالعملی که دو ماه پیش همراه با ده پژوهشگر سرشناس آمریکایی به اوباما پیشنهاد کرد ضمن تأکید بر گفتگو با ایران، یادآور شد که در صورتی که مذاکرات در حل مسأله ایران کارساز نباشد، دولت اوباما باید با تشکیل جبهه‌ای واحد از متحدان خود در برابر ایران، به تحریم‌های شدیدتر و حتی کا ربرد زور نظامی روی آورد.

به رغم بوش که به سبب مسأله عراق و افغانستان و انتقادهای شدید علیه او در موضع ضعف قرار گرفته بود، اوباما که از حمایت افکار عمومی در داخل آمریکا و سطح جهان برخوردار است، برای اعمال و اجرای روش‌های سختگیرانه دستی بازتر دارد.

Wednesday 25 March 2009

TUE 24March 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه

************

TUE 17March 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه

************

TUE 10 March 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه

********************


Thursday 5 March 2009

TUE 03 March 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه
******************************


*************

TUE 24 February 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه
******************************


*************
part 1



part 2

Sunday 22 February 2009

TUE 17 February 2009

بررسی آخرین خبرهای ایران و منطقه
******************************

*************